بازی درمانی
این تکنیک براساس انعکاس رفتار کودک است. باید احساسات کودک را طوری شناسایی کرد و آن را به کودک منتقل کرد که کودک نسبت به اعمال و رفتار خود آگاه شود.
کاربرد:
جهت درمان کودکان ناسازگار و کسانی که نسبت به حل مسائل مربوط به سازگاری مشکل دارند استفاده میشود.
محیط بازیدرمانی:
محیط بازی باید ثابت باشد و در واقع شامل یک محدودة بسته که عمدتاً یک اتاق مخصوص است که از لحاظ روشنایی و دما در جای مناسبی از ساختمان قرار داشته باشد. بچهها باید در محدودة اتاق بازی کنند و هیچیک از اسباببازیها را نباید از اتاق خارج کنند.
برای هر جلسه درمان یکسری اسباببازی از قبل تهیه میشود و در نظر گرفته میشود که عمدتاً شامل نوزاد عروسکی، بطری شیر نوزاد، مداد رنگی، سربازان عروسکی، تفنگ عروسکی، تعدادی عروسکهای کاغذی که بیانگر اعضای خانواده باشد، خانه عروسکی، خمیرهای بازی و توپ است که در اختیار بچهها قرار داده میشود و میگوییم: ((هر بازی که دوست داری انجام بده)).
اصول بازیدرمانی:
ترغیب نمیکنیم: برای مثال نمیگوییم (( اطمینان دارم که تو اینکار را انجام میدهی)).
حمایت نمیکنیم: برای مثال نمیگوییم ((من به تو کمک خواهم کرد تا تو این کار را انجام دهی)).
فشار وارد نمیکنیم: برای مثال نمیگوییم ((سعی کن مثل دیگران اینکار را انجام دهی)).
در اتاق بازی بچه آزاد است تا هر کاری که خواست انجام بدهد و هر بازی که انتخاب کرد بکند. اولین مکالمه از سوی بچه شروع میشود و درمانگر، گفتار بچه را عیناً فقط با تغییر ضمائر و افعال به خودش برمیگرداند.
اگر مکالماتی بین مربی و کودک در اتاق بازی انجام میشود نباید جلوتر از احساس کودک باشد چون این دخالت در تبیین احساس درونی کودک است مثلاً کودک میگوید من در اینجا از انجام هیچ کاری نمیترسم و هر کاری که میخواهم انجام میدهم. مربی برمیگردد و به کودک میگوید تو اینجا از انجام هیچ کاری نمیترسی و هر کاری که دوست داری انجام میدهی (ولی در بیرون، مقررات به تو اجازه چنین کاری نمیدهند). این جمله واپسین در واقع دخالت در تبیین احساسات کودک است و نباید در اتاق بازیدرمانی گفته شود.
در مواقعی هم درمانگر نباید سکوت کند؛ برای مثال زمانی که کودک در شخصیت خود شک ایجاد کرد و سؤالی برایش ایجاد شد برای مثال پسری در حالیکه با اسباببازیهای دخترانه بازی میکند میگوید: من دوست داشتم که دختر باشم. در چنین لحظهای مربی باید شخصیت و هویت بچه را برایش قطعی کند و بگوید تو دوست داشتی دختر باشی در حالیکه یک پسری.
حالا ممکن است کودک در محیط بازی کاری انجام بدهد که عملی تخریبی و غلط باشد. اصولاً بچهها در چنین شرایطی به صورت مربی یا درمانگر نگاه میکنند. جملهای که درمانگر باید بگوید این است که تو فکر میکردی که من برای اینکار تو را سرزنش کنم،مگر نه؟ مددجو میفهمد که شما در اینجا این کار را انجام نمی دهید و اصولاً یک پوزخندی تحویل شما میدهد و به کارش در آن زمان ادامه میدهد و شما نباید در آن مقطع مانع او شوید.
بازیدرمانی انفرادی:
به علت داخل نشدن عناصر انتقاد و تشویق در محیط درمان، درمان فردی به مراتب آسانتر و کاراتر از درمان گروهی است.
بازیدرمانی گروهی:
در بازی درمانی گروهی ترجیحاً دختر و پسر را از هم جدا میکنند. در ضمن اصل بازتاب احساسات و نقطهنظرهای کودک با دقت بیشتری باید حفظ شود تا کودک احساس نکند با سایر بچههای گروه مقایسه میشود؛ چه لفظ تحسین و چه لفظ انتقاد چنین احساسی را ایجاد میکند. برای مثال اگر کودکی کار مثبتی انجام داد نباید از کلمات ((آن میداند چه کاری انجام بدهد)) استفاده کرد و اگر کودکی بیهدف به گذراندن وقت خود مشغول بود نباید گفت ((تو مثل اینکه نمیدانی چه کار بکنی؟)). درمانگر باید احتیاط کافی بکار ببرد تا مبادا تمرکز واکنشهایی بر روی یک کودک به بهای بیتوجهی به کودکان دیگر تمام شود. درمانگر باید کوشش کند تا عقبترین کودک عضو گروه وارد جرگة ارتباط شود؛ حتی اگر آن فقط یک لبخند دوستانه باشد.
بازیدرمانی گروهی از لحاظ اینکه حضور کودکان دیگر در اتاق، تنشهای درونی کودک را کاهش میدهد و نسبت به درمانگر واکنش طبیعیتر خواهد داشت و بطورکلی دامنة گسترش ارتباط بین درمانگر و کودک را افزایش میدهد مفید است.
چگونه کودک را وارد اتاق بازی کنیم؟
برخوردهای کودکان در اتاق بازی از دامنة ترس همراه با اشکریختن و حالاتی شبیه هیستریک شروع میشود تا فعالیتهای گستاخانه اکتشافی در اولین جلسه که حاکی از صمیمیت است.
ارتباط با کودک را از طریق سلام و احوالپرسی شروع میکنیم. ما به کودک میگوییم ((آن عروسکی که روی میزه دوست داری؟)) در اینجا اکثر بچهها با خنده جواب مثبت میدهند و وارد اتاق بازی میشوند ولی تعدادی از بچهها ممکن است برخورد دیگری داشته باشند برای مثال میگریزند یا میگویند نه!
احتمال چنین امری هست. احتمال فراوان وجود دارد که کودک در پاسخ به سلام یک درمانگر پشت خود را به او بکند؛ در چنین شرایطی اصلاً نباید از زور استفاده کرد. حتی نباید جملاتی مثل این که ((ای وای چه اسباببازیهای قشنگی، آنجا پر از عروسک و ماشینه. تو که آنها را دوست داری، مگر نه؟)) را گفت؛ زیرا با این سؤال آخر در واقع شما مسؤلیت تصمیمگیری داشتید نه کودک.
در چنین شرایطی درمانگر باید از خطاب سوم شخص استفاده کند و بگوید: ((بچههای زیادی اینجا میآیند و از اتاق ما خوششان میآید)). اگر کودک باز قیافهای منفی گرفت و علاقهای به اتاق بازی نداشت، درمانگر باید بگوید ((تو از این عصبانی هستی که تو را اینجا آوردهاند))، ((تو دوست نداری کسی با تو اینجوری رفتار کند)) یا بگوید ((مثل اینکه تو دوست نداری با من صحبت کنی چون تو من را نمیشناسی؟)). بین این سؤالات پرسشی کمی هم توقف میکنیم تا کودک احساسات خود را نمایان کند. ((تو میخواهی برگردی خانه (کلاس)، بهرحال اتاق بازی آنجاست))، ((میخواهی قبل از اینکه به خانه برگردی (یا به کلاس برگردی) یکسری به آنجا بزنی؟)). اگر باز هم مثمرثمر نشد میگوییم قبل از اینکه به خانه برگردی باید در دفتر منتظر باشی، حالا خودت انتخاب کن! میخواهی در دفتر باشی یا در اتاق بازی؟ اگر باز هم نتیجه نداد هرگز از زور استفاده نمیکنیم و روی به گروهدرمانی میآوریم تا از تنشهای بچه کاسته شود. بعد از وارد شدن در اتاق بازی کودک را کاملاً در انتخاب بازی آزاد میگذاریم و هرگز کارهای انجام شده توسط کودک را تحسین نمیکنیم چون این عمل از سوی کودک به عنوان مراقبت تلقی میشود و بعدها جملاتی شبیه اینکه معلم مواظبمان هست را بیان میکنند.
گزارش یک نمونة عملی:
جیمز کودکی است پنج ساله که توسط درمانگرش اینگونه توصیف میشود:
او کودکی است سرگردان، جیغجیغو، فردی که به اصطلاح قدرت تشخیص و شناساییاش صفر است و گفتار هم ندارد.
در درجه اول این کودک در ورود به اتاق بازی واکنشهای منفی نشان میدهد و به هر طریق ارتباطی ممکن وارد اتاق بازی میشود.
در مرحله اول این کودک اسباببازیها را برداشته و به کف اتاق پرت میکند و یک نیم نگاهی به درمانگر میکند. خانوادة عروسکی را بهم میریزد،ماشینها را با سر و صدای تمام به هم میکوبد، فریاد میزند و خلاصه هر آنچه به دست میگیرد به وسط اتاق پرت میکند.
در جلسه دوم دوباره اسباببازیها را برمیدارد و به وسط اتاق پرتاب میکند، ماشینها را روی زمین هل میدهد و واگنها را جابجا میکند، گهگاهی صدای خنده و گاهی هم صدای ناله از خودش تولید میکند در چنین شرایطی به محض خنده کودک درمانگر میگوید ((جیمی اینکار را دوست داره)) یا ((جیمی فکر میکنه این کار جالبه)) و در هنگام ناله کودک درمانگر میگوید ((جیمی این کار را دوست نداره، جیمی ناراحت شده)).
در جلسه سوم جیمی فعالیتهایش را معطوف این کار میکند. این بار درمانگر به محضی که کودک اسباببازی از زمین برمیدارد، اسم آنرا میگوید. در مراحل بعدی کودک از این کار خوشش میآید به دفعات این کار را انجام میدهد و منتظر میماند که درمانگر نام آن وسیله را بگوید. درمانگر در ضمن باید حالات کودک را بیان کند. برای مثال جیمی داره واگن را هل میده. جیمی داره تیراندازی میکنه.
در جلسات بعدی، درمانگر به همان ترتیب عمل میکند؛ منتها این بار جیمی منتظر شنیدن نام وسیلهها میماند و در صورت توانایی خودش هم با درمانگر تکرار میکند. بعد از گذشتن چند جلسه جیمی دارای گفتار دو کلمهای است. او وقتی وارد اتاق بازی میشود سلام میکند و به آرامی به سمت اسباببازیها میرود و شروع به بازی میکند و هر وقت اسباببازی از زمین برمیدارد به صورت مربی نگاه میکند و نام آنرا میگوید رفتار پرخاشی او بسیار کم شده است و میتوان گفت در بسیاری از موارد قطع شده است و هر روز به ذخیرة واژگانی او افزوده میشود و در واقع کار درمانی ما مناسب پایهریزی و انجام شده است.