اولین تحقیقات روان شناسی در رشد اخلاق در سالهای 1930-1928 به وسیله دو روانشناس بنامهای هارتشورن و می، انجام گرفت و پس از آن تحقیقات پیاژه در رشد اخلاق در سال1932 در کتابی بنام داوری های اخلاقی کودکان منتشر شد;سپس روانشناس دیگری بنام لورنس کلبرگ از حدود سال 1948 تا کنون در این زمینه تحقیقات گستردهای انجام داده است.
در زمینه تحقیقات چندین ساله هارتشورن ومی، در زمینه رشد اخلاق در دبیرستانها، پیچیدگی رشد اخلاقی در کودکان و نوجوانان مشخص شد و اهمیت مساله هر چه بیشتر آشکار گردید.
نظریه ای که مستقیما تحقیقات اخیر رشد اخلاق را تقویت میکند،مربوط به پیاژه است که از نظریه عمومی او در مورد رشد شناخت نشات میگیرد.تحقیقات پیاژه در زمینه رشد اخلاق نتیجه بیش از پنجاه سال مطالعه و تحقیق است.
نظریه پیاژه و کلبرگ در باب رشد اخلاق
اخلاق از نظر پیاژه،مانند هوش در قالب مراحلی نظام دار و پی در پی رشد می کند که به رشد شناختی کودک وابسته است و هر مرحله جدید در رشد شناختی ،سطح بالاتری از آگاهی اخلاقی را به دنبال خواهد داشت.
پیاژه حاصل مشاهدات خود را از قضاوت های اخلاقی کودکان در کتاب داوری اخلاقی کودکان جمع آوری کرده است .این کتاب شامل چهار بخش است :
1 - اولین بخش این گزارش ها مربوط به نگرش کودکان به قوانین بازی هنگام بازی کردن با مهره ها (تیله بازی) است.
2 - دومین و سومین قسمت گزارش ها مربوط به تحلیل نگرش کودکان نسبت به قوانین است;منتهی از طریق داستان هایی که برای آنها شرح داده شده است;
3 - در آخرین فصل کتاب، پیاژه یافته های خود را خلاصه میکند.
بطور کلی، این کتاب یک نظریه رشد است که دو مرحله پی در پی اخلاقی;اخلاق واقع گرا و اخلاق نسبی گرا را شامل میشود.در این کتاب، نگرش کودکان را در مورد قوانین از طریق مشاهده رفتار و باورهای آنان در مورد قوانین بازی، مورد تجزیه و تحلیل قرار داده و بسیاری از جنبه های رشد اخلاقی آنرا بررسی کرده است.
از نظر پیاژه،کودکان تا حدود دو سالگی فقط با مهره ها بازی میکنند و هیچ قانونی بر فعالیت های آنان حاکم نیست. این بازی ها ممکن است به نوعی تقلید و تکرار از الگو یا نوعی رفتار حرکتی باشد، ولی هیچ گونه آگاهی نسبت به قوانینی که در بازی حاکم است، وجود ندارد.
کودک بین دو تا شش سالگی بزرگترها را نگاه می کند که با مهره ها بازی می کنند و شروع به تقلید آداب بازی از آنها می کند. بکار بستن قوانین در این مقطع بسیار خودمدارانه است.کودک فقط آنچه را که دیده است تقلید می کند، کشیدن دایره، گذاشتن مهره ها، هدف گیری و زدن آنها،حتی آگاهی نسبت به اینکه از بازی کنار گذاشته شده است نیز به عنوان یک فعالیت اجتماعی وجود ندارد. به اعتقاد پیاژه کودکان حتی در یک بازی دسته جمعی مثل تیله بازی نیز هر یک،قواعد بازی را به شیوه خود رعایت میکنند و در پایان، تمام اعضای گروه برنده میشوند.
پیاژه معتقد است، محدودیت شناختی کودک تا حدود هفت هشت سالگی باعث می شود که او وجودی بیرونی برای قوانین قائل شود و آن را غیر قابل تغییر بداند.کودک در این سن تفاوتی بین قوانین اخلاقی و فیزیکی نمی شناسد و نمی تواند قوانین اخلاقی را وسیله ای برای پیشبرد اهداف و ارزش های انسانی به شمار آورد .به نظر پیاژه،در این مرحله کودک قوانین را اضطراری وجبری و اطاعت از آنها را واجب و مقدس میداند.کودک علاوه بر دریافت قوانین به عنوان حقیقتی مطلق و بیرونی، در مراحل اولیه رشد اخلاقی تصور میکند که والدین وبزرگسالان، مقدس،همه چیزدان و کاملند.این نگرش در مورد بزرگسالان، همراه با واقع گرایی اخلاقی کودک، باعث میشود که قوانین را غیر قابل تغییر و مقدس بداند.
از این مرحله به بعد، قضاوت کودک بر اساس نتیجه اعمال نخواهد بود، بلکه انگیزه انجام دادن عمل در قضاوت اخلاقی مداخله میکند.ازاین به بعد کودکی که یک فنجان را شکسته ،بر حسب انگیزه عملش ممکن است از کودکی که ده فنجان را شکسته گناه کار تر باشد.
لورنس کلبرگ نظریه ای در رشد اخلاق مطرح میکند که شکل تکامل یافته ای از نظر پیاژه در مورد تفاوت بین واقع گرایی و نسبی گرایی اخلاقی است.کلبرگ نیز مجموعه ای از موقعیت های مختلف را طراحی کرد که بیانگر معماهای اخلاقی است.این معماها به کودکان داده میشود و پاسخ آنها با مراجعه به طبقه بندی سه گانه اخلاق پیش قراردادی،اخلاق قراردادی و اخلاق مافوق قراردادی درجه بندی میشود.
کلبرگ مثل پیاژه معتقد است که توانایی های ذهنی و شناختی افراد، مراحل رشد اخلاقی آنان را تعیین می کند و رشد اخلاقی افراد ،حاصل تاثیر متقابل رشد شناختی آنها با محیط اجتماعی است.
پیاژه بر اساس نظریه شناختی خود به مربیان توصیه می کند که در برنامه ریزی آموزشی خود رشد اخلاقی کودک را در نظر داشته باشند.کلبرگ نیز معتقد است برای تشخیص و ارزیابی کودک در موقعیت های اخلاقی و در برنامه ریزی پرورش شخصیت کودک،باید از سطح رشد اخلاقی آنان مطلع باشیم.
ادامه دارد...