بازی ، بخشی مهم از زندگی کودکان
بازی بخشی مهم از زندگی کودکان را تشکیل میدهد . آنها از طریق بازی سرگرم میشوند ، یاد میگیرند ، رشد میکنند ، رفتارهای جدید میآموزند و فرصت شناخت دنیای پیرامونشان را کسب میکنند. بازی ، همچنین مهمترین راه برای بیان احساسات و عواطف کودکان است ؛ آنها به وسیلهی بازی کردن با اطرافیان خود ارتباط برقرار میکنند . بسیاری از بازیهایی که کودکان در طول رشد خود انجام میدهند ، تاثیر زیادی بر تجارب بزرگسالی آنها دارد . بازی خوب میتواند شخصیت کودک را بسازد و روح انسان دوستی ، مشارکت و همکاری در او به وجود آورد . از این رو والدین و مربیان میتوانند وسایل و ابزارهای مختلفی در اختیار کودک قرار دهند که نه تنها کودکان با آنها سرگرم شوند، بلکه مفاهیم و ارزشهای بسیاری از آنها بیاموزند . به بیان دیگر ، بازی و اسباببازی میتواند رابطهای بین کودک و فرهنگ جامعهاش برقرار کند و موجب آماده سازی جسمی ، فکری و عاطفی او برای ورود به دنیای بزرگسالان باشد .
فواید بازی
بازی یکی از عوامل موثر در رشد کودکان است . کودکان از طریق بازیهای گوناگونی که انجام میدهند، مهارتهای بیشماری کسب میکنند . بازی ،استعدادها ، تواناییها و قابلیتهای کودکان را پرورش میدهد و موجب تقویت ذهن ، جسم و روان آنان میشود . کودکان خردسال با استفاده از روش کوشش – خطا و تجربهای که در حین بازی به دست میآورند ، سعی میکنند قوانین و پدیدههای اطرافشان را بشناسند و روشهای تسلط بر آنها را بیازمایند . به طور کلی ، برای معرفی فواید بازی برای کودکان ، میتوان به موارد زیر اشاره کرد : (مهجور ،1370)
? بازی ، موجب رشد و پیشرفت مهارتهای گوناگون کودکان میشود .
? بازی ، فرصتهای زیادی برای یادگیری کودکان فراهم میآورد .
? کودک از طریق بازی انرژی درونی خود را تخلیه میکند .
? بازی ، راهی برای غلبه بر احساسات و هیجانات شدید عاطفی است .
? بازی ، موجب رشد سالم و سلامت روانی کودک میشود .
? بازی ، امکانی برای کشف پدیدههای ناشناخته توسط کودک را فراهم میآورد .
? کودک از طریق بازی بسیاری از مفاهیم گوناگون را میآموزد .
? بازی ، موجب پرورش زبان و مهارتهای کلامی کودکان میشود .
? کودکان از طریق بازی با ارزشهای اخلاقی آشنا میشوند .
? کودکان نظم و قانون حاکم بر زندگی اجتماعی را از طریق بازی یاد میگیرند .
? بازی روح سازگاری ، تفاهم و همدلی را در کودکان رشد و پرورش میدهد .
بازی برای کودکان عین زندگی است . کودکان میتوانند از طریق بازی با اسباببازیهایشان ، تجسمی از زندگی واقعی در ذهن خود بسازند . هدف بازی نه تنها باید شاد کردن کودکان باشد ، بلکه باید فعالیتهای مختلف که با اسباببازیهای خود انجام میدهند ، اعتماد به نفس لازم برای روبهرو شدن با شرایط و موقعیتهای آینده را به دست میآورند .آنها از طریق بازی با انواع جورچینها ، مکعبها ، مهرهها و سر هم کردنیها ، مهارتهای حرکتی دستها ، هماهنگی بین چشم و دست و قدرت تفکر خود را پرورش میدهند . زمانی که در حیاط با توپ بازی میکنند ، واگنهای خود ساختهشان را میکشند تاب میخورند ، الاکلنگ و سرسره سوار میشوند و طناببازی میکنند ، قدرت عضلات دست و پایشان را تقویت میکنند . آنها از طریق بازی با عروسکها ، ماشینها ، قطارها ، هواپیماها ، وسایل خانگی کوچک و ...نقشهای مختلف زندگی را فرا میگیرند و تصویری از وظایف افراد مختلف جامعه را در ذهن خود میپرورانند . والدین و مربیان باید بدانند که علاقه و اشتیاق کودکان به بازی ، نشانهی سلامت عقل و کنجکاوی آنهاست . کودکی که بازی ، بخشی از زندگی روزانهی او را تشکیل میدهد ، نسبت به کودک گوشهگیر و منزوی ، از اخلاق و رفتار فردی – اجتماعی مناسبتری برخوردار است .
مراحل مختلف رشد و بازی در کودکان
برای پرورش مهارتها و تواناییهای گوناگون کودکان و انتخاب نوع بازیهای مورد نیاز آنان باید به ویژگیهای رشد آنها توجه کرد . بدیهی است که با شناخت این خصوصیات میتوان بازیهایی برای کودکان طراحی کرد تا تاثیر بیشتری بر تقویت جسم و ذهن آنها داشته باشد . در این جا به بررسی مراحل رشد کودک و انواع بازیهای متناسب با سن آنها میپردازیم : (Sheridan , 1999 )
الف) از تولد تا 12 ماهگی
مادر ، پدر و اطرافیان نزدیک کودک میتوانند به هنگام رفع نیازهای اولیه ی کودک ، با استفاده از روشهای گوناگونی که به کار میبرند ، توجه و حواس پنجگانهی او را تحریک کنند . پاسخهایی که کودک به رفتارهای نزدیکانشان میدهد ، دلیلی بر لذت بردن ، شادی و نشاط اوست . او از همان ماههای نخستین تولد خود ، دوست دارد بازی کند . هنگامی که شیر میخورد ، کمی مکث میکند ، به اطراف نگاه میکند و اگر عاملی موجب تحریک او شود ، مشغول بازیگوشی میشود . او به تدریج میآموزد که هنگام مشاهدهی اطرافیانش میتواند چیزهای زیادی یاد بگیرد .
نوزاد در 6 هفتگی ، از طریق گوش دادن ، مشاهده کردن و حرکات بدنیاش به رفتارهای والدین و اطرافیان خود توجه میکند و نسبت به چهرههای آشنا عکسالعمل نشان میدهد . او خیلی زود یاد میگیرد که چگونه با عکسالعملهای خود ، اطرافیانش را نسبت به نیازها و خواستهایش آگاه کند . به تدریج که بزرگتر میشود و حواس او رشد مییابند ، یاد میگیرد که چگونه با حرکت دادن دستها و باز و بسته کردن آنها میتواند اشیا را در دست نگه دارد .
اغلب نوزادان در 12 هفتگی قادرند بین حرکات چشم و دستشان ارتباط برقرار کنند . اگر کودک را به پشت روی زمین بخوابانید ، او میتواند دستهایش را بالای سرش نگه دارد و با انگشتانش بازی کند و همچنین اگر روی سینه بخوابد قادر است سرش را بالا نگه دارد و دستهایش را به دو طرف باز کند . در این حالت اگر اسباب بازی کوچکی در اختیار او قرار دهید ، قادر است آن را در دست نگه دارد ، همچنین زمانی که کودک را در آغوش بگیرید و جغجغهای سبک به دست او بدهید ، قادر است با تکان دادن آن صدایش را در آورد ، اما هنوز نمیتواند ارتباطی بین حرکت دستش و صدا برقرار کند . نوزاد در 14 هفتگی ، قادر است اسباببازی را در دستش نگه دارد و با دقت به آن نگاه کند .
نوزاد در حدود 20-18 هفتگی ، میتواند خودش را به سمت اسباببازی بکشاند ، آن را در دست بگیرد و به آن خیره شود . در این مرحلهی سنی او میتواند جغجغهاش را تکان دهد و به طرف دهانش ببرد . او به راحتی اسباببازی را بین دو دستش نگه میدارد و با جابهجا کردن آن در میان انگشتانش سعی میکند ماهیچههای دستش را قوی کند . همچنین میتواند با باز و بسته کردن دستهایش اسباببازی را رها کند و اگر دوباره آن را به دستش بدهید ، دوباره آن را بگیرد .
اگر کودک را در این مرحلهی سنی به پشت بخوابانید ، به راحتی پایش را در دست میگیرد و آن را به دهان میبرد . به عبارت دیگر ، بین حرکت پا و چشمش ارتباط برقرار میکند .
کودک 6 ماهه کنترل بیشتری بر حرکات بدن خود به دست آورده است و میتواند به طور هدفمند بازوها و دستهایش را برای گرفتن اشیا دراز کند . اگر هنگام بازی عروسک او از دستش بیفتد و از محدودهی دیدش دور شود ، از نظر او دیگر عروسک وجود ندارد . در حدود 7-6 ماهگی کودک مینشیند و میتواند در محدودهی اطراف خودش به دنبال اجسام بگردد . همچنین توجه زیادی به اشیای ریز میکند و میتواند با انگشت اشارهاش آنها را نشان دهد . زمانی که کودک شش ماهه توپی را هل میدهد و متوجه چرخش آن میشود ، در حقیقت لذتی از این کار خود میبرد که او را تشویق به تکرار عملش میکند . به تدریج که قدرت و توانایی کودک رشد مییابد ، مهارتهای حرکتی دیگر خود را از طریق بازیهایی که انجام میدهد ، تقویت میکند . این بار او توپ را هل میدهد ، به دنبال آن سینه خیز میرود و دوباره آن را به دست میآورد . زمانی که به نه ماهگی میرسد ، هنوز هم محدودیتهای حرکتی او مانع از فعالیتهای بیشترش میشود . او باز هم باید تلاش کند تا اشیای پیرامونش را به طریقی به دست آورد ، با آنها بازی کند و خصوصیات هر یک را بسنجد . او یاد میگیرد که توپ میچرخد . در این مرحله ، جغجغه صدا تولید میکند و فرفره میچرخد . در این مرحله ، اگر اسباببازیاش را زیر پارچهای پنهان کنید ، با بلند کردن پارچه ، آن را پیدا میکند .
کودک در 12 ماهگی ، قادر است دستش را به اطراف (مبل ، صندلی ، میز ، دیوار و ...) بگیرد و با فشار بر زانوها و پاهای خود بایستد . او به صحبتهای اطرافیانش خوب گوش میدهد و آنچه را که از او میخواهند ، انجام میدهد . اگر مداد شمعی کلفتی به دست او بدهید میتواند با گرفتن انتهای آن خطی بر روی کاغذ بکشد . در حدود 12 ماهگی ماهیچهها و عضلات کودک قدری قویتر شده است و میتواند با پا به توپ ضربهای بزند و با سرعت بیشتری به دنبال وسایل و اسباببازیها برود .
کودک در 18-12 ماهگی با دقت بیشتری به جزییات توجه میکند و کنترل و تسلط بیشتری بر ماهیچهها و حرکات آنها دارد . کودک 5/1 ساله میتواند با تکرار کارها و فعالیتهای اطرافیانش اعمال آنها را تقلید کند . علاقهی شدید کودک به کشف پدیدههای جدید ، دستکاری اسباببازیها و افزایش حرکات بدنی ، موجب رشد حواس پنجگانهی او میشود . در 14 ماهگی از تماشای عکسهای کتابها لذت میبرد . در 14 ماهگی از گذاشتن عروسکها و اسباببازیهایش درون یک سطل یا جعبه لذت میبرد . در 16 ماهگی با کارکرد برخی از اشیا آشنا شده است و میتواند آنها را به کار گیرد . برای مثال، اگر به دست او شانه یا برس دهید ، موهایش را شانه میکند و اگر به دست او قاشق دهید ، آن را به دهانش میبرد .
در 24-18 ماهگی ، کودک از کشیدن و هل دادن چرخ دستی ، ماشین ، کالسکهی عروسکی یا حتی جعبهای چرخدار بسیار لذت میبرد . اگر او را روی سه چرخهی پای کوچکی بگذارید ، میتواند با فشار دادن پاهایش به زمین به خوبی حرکت کند . کودک در این مرحلهی سنی دوست دارد بازی خاصی را چندین باز تکرار کند . برای مثال ، با گذاشتن مکعبها بر روی یکدیگر ، ریختن آنها و چیدن مجدد آنها ، مدتها سرگرم میشود ، یا از مرتب کردن پازلهای درشت (5 تکهای) خیلی لذت میبرد . او ممکن است چندین بار آن را خراب و درست کند و از این کار خود خسته نشود . اگر مداد کلفت یا مداد شمعی به دست او بدهید ، قادر است با گرفتن آن در بین انگشتان سبابه و شست خود بر روی کاغذ خطی بکشد .در 18 ماهگی میتواند بهطور نمادین با اطرافیانش ارتباط برقرار کند و خواستهای خود را به آنها بفهماند . والدین نیز میتوانند از طریق کلمات و نشانههای قراردادی خود با کودکشان رابطه برقرار کنند . او میتواند با تکان دادن لیوانش (حتی لیوان خالیاش) به مادر یا پدرش بفهماند که تشنه است و آب میخواهد و پس از چند ثانیه به آب برسد . بزرگسالان نیز با استفاده از بازیهایی که با کودک انجام میدهند ، میتوانند آموزشهای خود را شروع کنند . برای مثال ، زمانی که مادر کودک را تاب میدهد ، او نیز شروع به پاسخ دادن به رفتارهای مادرش میکند . اگر تاب دادن خیلی با شدت صورت گیرد ، کودک گریه را سرخواهد داد و از این طریق به مادرش میفهماند که آهستهتر تاب بدهد . کودک هنگام تعاملات خود با اطرافیان پی به نکات جدیدی میبرد . برای مثال ، در بازی دالی موشک ، کودک یاد میگیرد که اشیا و افراد دور و برش چند لحظهای مخفی میشوند و سپس دوباره ظاهر میگردند . در 19 ماهگی میتوانند به صورت چهار دست و پا از پلهها بالا برود .
در 20 ماهگی از اسباببازیهایی که صدا دار ، رنگی و قابل جابهجا کردناند ، لذت میبرد . همچنین کودک از 18 ماهگی به بعد شروع به تولید صداهایی از دهان خود میکند . این صداها به صورت هدفمند و همآوا با کلمهی اصلی ادا میشوند . برای مثال : ماما (مامان) ، تو (توپ) ، دَ (دست) و ...
او در عین حال که بسیاری از گفتههای سایرین را میفهمد ، ولی به دلیل عدم رشد کافی اندامهای گویایی هنوز قادر به بیان کلمات و واژگان نیست .
در حدود 21 ماهگی سعی میکند جملههای دو کلمهای بگوید ، مثل: بابارَ (بابا رفت) ، ماما کو(مامان کجاست) و ...
در این مرحلهی سنی کودک از انجام بازیهای تقلیدی لذت میبرد و دوست دارد کارهای دیگران را تکرار کند . برای مثال ، هنگامی که پدر با تلفن صحبت میکند ، او هم با تلفن اسباببازیاش صحبت میکند ، یا به عروسکش شیر میدهد .
کودک در 2 سالگی از تولید صداهای سادهی کودکانه بسیار لذت میبرد . اگر طبلی در اختیار او قرار دهید ، دوست دارد با ضربه زدن به روی آن ، تولید صدا کند یا اگر شیپوری به دست او بدهید ، دوست دارد با دمیدن در آن صدایش را در آورد .
کودک 2ساله از شنیدن داستانهای کوتاه و ماجراهای ساده لذت میبرد و دوست دارد کتابهای عکسدار را ورق بزند و تصویرهای آن را تماشا کند . این علاقه به کتابهای تصویری ، کلمات و جملات برای رشد کلامی کودک بسیار با ارزش است و به او کمک میکند تا با درک و فهم بیشتری به گفتار اطرافیانش توجه کند .
کودک همچنین در سال دوم زندگیاش آگاهی بیشتری نسبت به تواناییها و عملکردهای خود کسب کرده است و میتواند فنجان کوچک خود را در دست بگیرد و قاشق را به دهانش ببرد .
کودکان 3-2 ساله ، از انجام انواع بازیهای گوناگون لذت میبرند . آنان با پرورش تواناییهای مختلف خود در صدد کنترل اندامها و تسلط بر محیط و پدیدههایش بر میآیند . سه چرخههای کوچک پدال دار ، ضربه زدن به توپ با پا ، بالا رفتن از پلهها ، میز و صندلی را به راحتی انجام میدهند . دویدن و پریدن از فعالیتهای جسمانی مورد علاقهی آنهاست . بازیهای ساختنی و سرهم کردنی را با مهارت بیشتری انجام میدهند . میتوانند با گذاشتن 6 یا 7 مکعب بر روی هم برجی بسازند . این کارها همگی موجب تقویت مهارتهای عضلههای آنها میشود . زمانی که مداد شمعی به دست میگیرند ، آن را بین دو انگشت شست و سبابهی خود قرار میدهند . رنگها و اشکال گوناگون را به خوبی تشخیص میدهند و اگر اسم رنگها یا اشکال را با آنها تمرین کنند ، میتوانند آنها را شناسایی کنند . نخ کردن مهرههای درشت را نیز دوست دارند ، این کار موجب تقویت ماهیچههای کوچک دستهایشان میشود .
کودک 5/2 ساله از کشیدن برس آب رنگ بر روی کاغذی بزرگ لذت میبرد . او میتواند با ترکیب کردن رنگهای گوناگون ، رنگهای جدیدی بسازد .
از این مرحلهی سنی به بعد است که کودک سعی میکند با پرسیدن سوالهای بیشمار و متنوع دربارهی پدیدههای اطرافش ، اطلاعاتی کسب کند ، قدرت تجسم و خلاقهی او نیز به تدریج قویتر میشود و میتواند با انجام بازیهای نمایشی گوناگون نقشهای زیادی بازی کند .
از آنجا که کودک 3 ساله هنوز ناتوان از خواندن است ، از مشاهدهی عکسهای کتاب ، مجلهها و روزنامهها لذت میبرد . از تکرار کارها و فعالیتهای اطرافیانش خوشش میآید . دوست دارد ظرف بشوید، اتاق جارو کند ، غذا بپزد و ... از این طریق کودک یاد میگیرد که دنیا را از دید آنان نگاه کند .
کودکان 5-4 ساله از رشد جسمانی بسیار خوبی برخوردارند . آنان در طی سال چهارم زندگیشان شیوههای گوناگون اجتماعی شدن را یاد میگیرند . بازیهای گروهی ، بازی در محیط باز و بازی در زمین بازی را بسیار دوست دارند . شخصیت آنها روز به روز پیچیدهتر میشود و نیاز به صحبت کردن ، برنامهریزی ، همکاری و تبعیت از قوانین در آنها شکل میگیرد .
کودک چهار ساله میتواند بر روی یک خط ، با حفظ تعادلش راه برود . او اکنون با مهارت و تسلط بیشتری میدود . پلکان را یکی یکی به حالت ایستاده و روان بالا میرود . پریدن از فاصلهی کوتاه را دوست دارد . به راحتی سه چرخه را پا میزند و در گوشهها دور میزند . بازیهای خیالی از مورد علاقهترین بازیهای این دورهی سنیاند . از این که مدتها نقش یک قهرمان و یک ماجراجو را بازی کند ، بسیار لذت میبرد .
در انجام بازیهای ساختنی تبحر و مهارت زیادی یافته است ، قیچی را به راحتی به دست میگیرد ، قطعههای پازلهای ریز را با حوصله کنار هم میگذارد و میتواند با سرهم کردن آجرهای خانه سازی (لگو) خانهای کوچک برای بازی بسازد . خمیر بازی و بازی با گل رس را دوست دارد و میتواند اشکال سادهای بسازد .
از شنیدن ماجراها و داستانهای کودکانه لذت میبرد و با دقت بیشتری موضوع داستان را دنبال میکند. نقاشی و رنگآمیزی ، بخشی از سرگرمیهای روزانهی اوست . از نواختن سازهای کودکانه خوشش میآید و میتواند شعرهای ساده را حفظ کند .
مهارتهای کلامی این گروه از کودکان بسیار رشد یافته است و میتوانند با تسلط بر موضوع ، داستان و ماجرایی را تعریف کنند . آنها از شنیدن معما ، لطیفه ، ضربالمثل و حکایت لذت میبرند . هنگام انجام بازیهای گروهی دوست دارند هر یک نقش خاص را به عهده بگیرند . از کنجکاوی ، کشف و یافتن پاسخهای علمی ساده نیز بسیار خوشحال میشوند .
کودکان 7-6 ساله ، هر روز ارتباط بیشتری با یکدیگر برقرار میکنند و از بازیهای خیالی (مامان بازی، معلم بازی ، فروشگاه بازی و ...) و پذیرش نقشهای گوناگون لذت میبرند . از انجام بازیهای گروهی (گرگم به هوا ، قایم باشک ، وسطی و ...) استقبال میکنند ، ولی هنوز علاقهای به مسابقههای ورزشی ندارند ، زیرا تحمل شکست و باخت را هنوز در خود حس نمیکنند . در این گروه سنی از کودکان ، دخترها و پسرها علاقهی زیادی به بازیهای مشترک هر دو جنس دارند و برایشان تفاوت نمیکند که هم بازی آنها پسر است یا دختر .
نقاشیهای آنها از زیبایی و ظرافت بیشتری برخوردار شده است و میتوانند دربارهی آن چه کشیدهاند ، صحبت کنند . از گفتن و شنیدن حکایتهای ساده و ماجراهای روزانه لذت میبرند و دوست دارند با تکرار و شنیدن یک داستان آن را کاملا بفهمند .
طناببازی ، سرسره بازی ، تاب بازی ، بازی با الاکلنگ ، بالا رفتن از نردبان طنابی و ... را با تسلط و مهارت بیشتری انجام میدهند . از اکتشافات و یافتن رازهای طبیعت بسیار لذت میبرند و دوست دارند آزمایشهای سادهی اجسام را انجام دهند . از موسیقی و نواختن آهنگهای سادهی کودکانه لذت میبرند.
توانایی یادگیری کودک خردسال و پیش دبستانی بیشتر و سریعتر از سالهای دیگر زندگی اوست . اگر بتوان محیطی سرشار از سرگرمیهای متنوع و محرکهای لازم برای کودک فراهم کرد ، میتوان او را با موضوعهای جالبی نیز آشنا ساخت . در این خصوص نقش والدین و مربیان کودک در ایجاد فرصتهای یادگیری انگیزه ، راهنمایی و هدایت کودک برای فراگیری مهارتهای جدید و انجام بازیهای خلاق بسیار مهم و اساسی است .
انواع بازیهای کودکان
بازی ، وسیلهای ارتباطی برای کودک است . کودک از طریق بازی نقاط ضعف و قوت خود را میشناسد ، شیوهی تعامل با همسن و سالانش را یاد میگیرد ، روشهای سرپیچی یا اطاعت از قوانین را تمرین میکند و احساسات و عواطف گوناگون را میآزماید . انواع بازیهای کودکان عبارتاند از : (همان منبع)
? بازیهاس پر جنب و جوش
این گروه از بازیها موجب رشد حرکتی – جسمانی کودکان میشود . آنها در حین انجام این بازیها از سر ، بدن ، دست و پای خود استفاده میکنند ، میایستند ، میدوند ، از پلکان یا طناب بالا میروند ، به توپ ضربه میزنند ، توپ را میگیرند و ... این بازیها همچنین برای پرورش هماهنگی بین اندامهای مختلف بدن بسیار مفیدند .
? بازیهای اکتشافی
اینگونه بازیها به طور معمول از سنین 3 ماهگی با بازی با انگشتان آغاز میشود و برای هماهنگی بین چشم و فعالیتهای دستی بسیار سودمندند . از آنجا که کودک دوست دارد اشیای اطرافش را در دست بگیرد و آنها را مدتی در دستهایش بچرخاند ، نگهدارد ، صدایش را در آورد ، بو کند و به دهان ببرد ، میتواند موجب تقویت حواس پنجگانهی کودک شود .
?بازیهای تقلیدی
نوزادان و کودکان خردسال از طریق الگوبرداری از رفتارهای نزدیکان و تکرار کارهای آنان ، به ویژگیهای ارتباطات و تعاملات بین افراد پی میبرند . بازیهای تقلیدی بازیهایی است که کودک از طریق مشاهدهی اعمال دیگران و تشخیص نمادها آن را یاد میگیرند و تکرار میکنند . برای مثال ، کودک بعد از یک بار رفتن به کتابخانه با والدینش و مشاهدهی کارها و رفتارهای کتابدار ، میتواند به راحتی نقش یک کتابدار را بازی کند و با دوستان و همسن و سالانش بخش نمایش از یک کتابخانه را صحنه سازی کنند . کودک بازیهای تقلیدی را زود فرا میگیرد . در حقیقت از همان ماه اول زندگی میتواند با تقلید از حرکات صورت پدر و مادرش (بیرون آوردن زبان ، اخم کردن ، دهان باز کردن و ...) این گونه بازیها را یاد بگیرد .
بازیهای تقلیدی ، انعکاسی است از آنچه کودک در اطراف خود میبیند و میشنود . والدین و مربیان چنانچه قصدشان پرورش مهارتهای اجتماعی گوناگون کودک است ، میتوانند با ارایهی الگوها و رفتارها و رفتارهای افراد مختلف جامعه ، کودک را با نقشها ، وظایف ، مناسبات و روابط بین افراد آشنا سازند .
? بازیهای ساختنی
بازیهای ساختنی موجب تقویت مهارتهای ذهنی و قوهی خلاقهی کودک میشوند . او یاد میگیرد که چگونه با روی هم گذاشتن مکعبها ، مهرهها ، کارتها و ... خانه و برجی بسازد . او از طریق سر هم کردن ماکتها و اجزای مختلف اسباببازیهایش میتواند قدرت شناخت خود را بالا ببرد .
کودک از طریق ساختن و پرداختن وسایل بازیاش نه تنها یا میگیرد که دستهایش را چگونه به کار ببرد ، بلکه یاد میگیرد که چطور ببیند و دقت کند .
? بازیهای نمایشی
کودک از طریق مشاهده و تقلید شروع به کشف موقعیتها و شرایط گوناگون میکند . او به تدریج استعدادها و قابلیتهای خودش را بهتر میشناسد و یاد میگیرد چگونه باید با دیگران رفتار کند . نقش بازی کردن شاید به حداقل امکانات احتیاج داشته باشد . برای مثال ، کودک میتواند تنها با یک کلاه نقش یک پلیس ، یک پزشک یا یک پرستار را بازی کند . بازیهای نمایشی فرصتی به کودکان میدهند تا با دقت به افراد و حرکات آنها توجه کنند و با استفاده از قدرت خلاقه و ابتکاریشان تغییراتی در آنها ایجاد نمایند . این بازیها موجب آگاهی اجتماعی کودکان میشود .
? بازیهای با قاعده
این بازیها به کودکان حس مشارکت ، همکاری ، همدلی ، نوع دوستی و پیروی از قوانین بازی را یاد میدهند . بیشتر کودکان از سنین 5 سالگی به بعد – یعنی زمانی که کودکان بازی در گروههای کوچک را شروع میکنند – به انجام این نوع بازیها میپردازند . کودکان بزرگتر که تحمل پذیرش شکست و باخت را دارند ، به بازیهای تیمی – ورزشی میپردازند .
? بازیهای خیالی
همچنان که توانایی پاسخگویی نمادین کودک به محرکات بیرونی گسترش مییابد ، به تدریج به بازیهای خیالی روی میآورد که به نوبهی خود موجب رشد قوای ذهنی کودک میشود . در اینگونه بازیهای پیچیده ، کودک طرح بازی خاصی را در ذهن خود مجسم میکند ، نقش افراد را میآفریند و افکار و احساسات خود را دربارهی دنیای پیرامونش به آنها منتقل میکند . کودک از طریق این خیالپردازیها سعی میکند پیامدهای رفتاری خود را بهتر بشناسد . رایجترین موضوعهایی که کودکان برای انجام بازیهای خیالیشان انتخاب میکنند ، ماجراهای مرتبط با خانواده است .
نقشهایی که کودک در بازیهایش انتخاب میکند ، میتواند افکار و حالات احساسی گوناگون او را بازگو کند . گروهی از نقشها مربوط به وظایف افراد است ، برای مثال ، ماشین بازی نیاز به مسافر و راننده دارد و پذیرش نقش مادر ، پدر و کودک در خانواده به برداشتهای کودک از رفتارها و عکسالعملهای آنان در خانواده ارتباط مییابد . کودکان همچنین نقشهای شخصیتهای گوناگون اجتماع ، اعم از پرستار ، آموزگار و ... را از طریق اطرافیان ، کتابها ، مشاهدهی فیلم و ... در ذهن خود بازسازی میکنند . بازیهای مرتبط با این نقش ، قدرت خلاقیت بیشتری طلب میکند تا بازیهایی که از زندگی روزانهی خانوادگی سرچشمه میگیرند . در حدود 5-4 سالگی ایدههای کودکان دربارهی بازیهای اجتماعی و تقلید از نقشهای اجتماعی رشد چشمگیری پیدا میکند .
منبع: مجلهی پیوند شمارهی 321-322-323 ، تابستان 1385
انواع بازی کودکان
بازی عبارت است از هرگونه فعالیت جسمی یا ذهنی هدفدار که به صورت فردی یا گروهی انجام شود و موجب کسب لذت و برآورده شدن نیازهای کودک گردد.
انواع بازی کودکان
بازی عبارت است از هرگونه فعالیت جسمی یا ذهنی هدفدار که به صورت فردی یا گروهی انجام شود و موجب کسب لذت و برآورده شدن نیازهای کودک گردد. کودکان، نقاط قوت و ضعف خود از جمله تمایل به فرمان بردن، دادن یا فرمان تهاجم یا تسلیم، اجتماعی بودن یا منزوی بودن و همچنین احساسات دوستانه یا خصمانه، افسردگی یا شادی، امیال و آرزوهای خود را از طریق بازی نشان میدهند. کودکان به بازیهای متفاوتی می پردازند که هر کدام از بازیها نشان دهنده یکی از احساسات آنها می باشد. کودکان برای بیان رفتارهای پرخاشگرانه خود به بازیهایی می پردازند که در آن بتوانند با حمله و تخریب پدیده های عادی و معنوی راهی برای بروز خشم خود پیدا کنند. همچنین برای بیان آرزوها و امیال خود به رویا و تخیل می پردازند و برای رسیدن به هرآنچه که آرزو دارند خود را با بازیهای تخیلی سرگرم می کنند و سرانجام برای ساخت و پیدا کردن نقش مورد علاقه خود به بازیهای تقلیدی می پردازند. در ادامه انواع بازی کودکان شرح داده می شوند.
بازی های تخیلی
تخیل به آن گونه فعالیت عالی ذهن گفته می شود که اشیا یا حوادثی را در ذهن خلق می کند، بدون این که مستقیماً از داده های حسی بهره بگیرد. به عبارت دیگر ذهن هنگام تخیل، روابط تازه ای را ایجاد می کند و آنها را به شکل هایی در می آورد که پیشتر هرگز با آنها برخورد نداشته است.کودک تخیلی آن چنان قوی دارد که می تواند جریان آب باریکی را به صورت رودخانه ای پهناور در خیال مجسم نماید و تلی کوچک از خاک را تپه ای فرض کند. کودک مانند خودرویی حرکت می کند و دور می زند. خود را به منزله راننده می بیند و بدن خویش را همچون خودرو به کار می اندازد. تخیل کودک اسباب بازی ها را بزرگ می کند و مواد بازی را تغییر می دهد تا به این ترتیب، کودک بتواند به عالم خیال وارد شود، موجودات خیالی را واقعی فرض کند و از بازی خود لذت ببرد.
هرچند کودک ذهن فعال و قوی دارد، اسباب بازی ها در نظر او مواد واقعی هستند و او هر دو قلمرو واقع و خیال را نیک می شناسد. در انواع بازی های تخیلی، پرتو خیال است که اسباب بازی ها و مواد را جان می بخشد و هنگامی که خلق و خوی طفل دگرگون می شود، اسباب بازی ها ممکن است در نظر او تغییر کنند؛ مثلاً جریان باریکی از آب صورت خندق بگیرد، یا تکه چوبی که قایق بود، به خیال او جزیره ای جلوه کند. برای کودک بسیار آسان است که صندوقخانه ای کوچک، گاهی محل اختفای دزد، و زمانی محل تاجگذاری پادشاه باشد.این بازی ها در یک و نیم سالگی آشکار، ولی معمولاً در سه سالگی آغاز می شود و در طی چند سال غنا و پیچیدگی می یابد. تحقق این مرحله، مستلزم پشت سر گذاشتن مطلوب مراحل پیشین است.
در این بازی ها کودک، برای تظاهر به نوشیدن، ابتدا فنجانی خالی را به کار می برد، در مرحله بعد این کار را با یک برگ که به شکل فنجان در آمده، و یا با کف دست خود که آن را گود کرده است و میان آنها و شیء واقعی مشابهت ظاهری وجود دارد، انجام می دهد. او در مرحله بعدی، از اشیای مناسبی استفاده می کند که به شیء واقعی شبیه نیست و سرانجام به مرحله ای می رسد که این کار را اصولاً بدون استفاده از اشیا و با حرکات نمایشی صامت انجام می دهد.این مراحل، میزان «فاصله گرفتن» تدریجی کودک از اشیای واقعی و افزایش مهارت وی در نمادسازی را نشان می دهند. تفاوت این نوع از بازی ها با بازی های نمادی آن است که در بازی های تقلیدی و نمایشی و حتی نمادی، کودک از آنچه دیده و تجربه کسب کرده است الگوبرداری می کند، در حالی که در بازی های تخیلی، کودک با استفاده از تجربه های گذشته خود، رویدادی جدید که در سابق برخورد چندانی با آن نداشته است، به وجود می آورد.
کودک با استفاده از بازی های نمادی، پرنده اندیشه را به دور دست ها پرواز می دهد و با نیروی تخیل خود اشیا و موجودات مورد علاقه را در برابر خویش حاضر می کند و در آنها تغییراتی می دهد تا مناسب بازی او شوند و آن گاه آنها را با اسباب بازی های نمادی خود فعال می کند. کودک با استفاده از نیروی تخیل خود، موجودات یا اشیایی را که باعث زحمت و آزارش هستند، بدون ترس از گزند آنها و با رضایت خاطر، حاضر می کند و آن گاه با اسباب بازی های نمادی خود، آنها را هلاک می سازد یا از آنها انتقام می گیرد و به تنبیه شان می پردازد.رشد تخیل، باید هدف اصلی آموزش و پرورش کودک باشد. همه مخترعان، نویسندگان، نقاشان و موسیقیدانان بی تردید تخیلی قوی داشته اند. بازی کودکان می تواند برای رشد تخیل بی اندازه مفید واقع شود و تخیل نیز فرصت های ثمربخشی را برای یادگیری و شناسایی کودکان از جهان فراهم می آورد.
وسایل و لوازمی که به کودکان در بازی های تخیلی کمک می کند
فعالیت هایی مانند خانه بازی، بازی در نقش پدر و مادر، آشپزی، خرید و فروش و شکار از شکل های متداول بازی های تخیلی هستند که برای این بازی ها، هرچه وسایل بازی بیشتر باشد، کودکان بهتر می توانند بازی های تخیلی را انجام دهند. وسایلی که برای این منظور به کار می رود، لازم نیست نو و یا دقیق درست شده باشد. اگر این وسایل ناقص باشند، کودک با کمک تخیل خویش، آنها را تکمیل می کند.
وسایل لازم برای بازی های تخیلی
1- لباس های زنانه؛ 2- لباس های مردانه؛ 3- تلفن اسباب بازی یا چیزی شبیه آن که کودک را تشویق به صحبت کردن کند؛ 4- انواع عروسک ها و خانواده عروسکی؛ 5- بطری شیر نوزاد؛ 6- زنگ اخبار که برای ورود استفاده می شود؛ 7- شیلنگ پلاستیکی به طول دو یا سه متر؛ 8- خودرو، قطار، قایق و هواپیمای اسباب بازی؛ 9- ملافه، پتو، رومیزی، روتختی کهنه که دیگر مورد استفاده قرار نمی گیرد؛ 10- کلاه مأمور آتش نشانی، کلاه افسر پلیس، روپوش سفید و لوازم پزشکی و ...
انواع بازی
این که کودک چگونه و چه نوع بازی ای می کند تا حد زیادی به سن و میزان تکامل او بستگی دارد. بازی ها، با توجه به محتوای آنها و تمایلات و گرایش های کودک که از اوضاع و احوال درونی او سرچشمه گرفته است، براساس نگرش و دیدگاهی که نظریه پردازان روان شناسی نسبت به کودک دارند، به انواع گوناگونی تقسیم می شوند.در میان بازی ها، بازی های تقلیدی، نمایشی، نمادی، تخیلی به دلیل اهمیتی که در شناخت و بررسی وضعیت روحی، روانی و درمانی کودک دارند، و از آنجا که کودکان هم بیشتر مایل اند به این بازی ها بپردازند و نیز وجوه اشتراک این بازی ها که تشخیص آنها را قدری مشکل می سازد، سبب می شود اولویت را به بررسی این بازی ها بدهیم.
بازی های تقلیدی
غریزه تقلید یکی از غرایز نیرومند و ریشه دار در انسان است. به برکت وجود همین غریزه است که کودک بسیاری از رسوم زندگی، آداب معاشرت، غذاخوردن، لباس پوشیدن، طرز سخن گفتن، ادای کلمات و جمله ها را از پدر و مادر و دیگر معاشران فرا می گیرد و به کار می بندد. انسان در سراسر طول عمر، کم و بیش، از دیگران تقلید می کند؛ اما در فاصله یک تا پنج سالگی از این قوه بهره بیشتری می گیرد.کودکان تقلید را ابتدا از پدر و مادر خود آغاز می کنند؛ که به تقلید اکثر فعالیت های پدر و مادر خود در خانه می پردازند. پسران کارها و مشاغلی را تقلید می کنند که بیشتر مربوط به مردان است و دختران علاقه مندند که فعالیت های مربوط به مادران را تکرار کنند. مثلاً پسرها دوست دارند نقش بنا، دستفروش، مغازه دار، راننده، پزشک، خلبان، پلیس و ... را بازی کنند، در حالی که دخترها ذوق فراوان دارند که در نقش مادر و پرستار، کارهایی از قبیل تمیز کردن خانه، آشپزی، شستشو و اتو زدن لباس ها و غیره را به صورت بازی انجام دهند.
بازی های تقلیدی در رشد کودکان نقشی مهم دارند. کودکان نیازمند فرصت هایی هستند تا خود را، مثل بزرگترهایی که می شناسند، بیارایند و همچون آنان عمل کنند. از جمله وسایلی که امکان چنین بازی هایی را فراهم می کند: چیزهایی نظیر لوازم خانه داری، عروسک ها، پارچه های مخصوص خیاطی، ظرف ها ، قطعات گوناگون و مکعب ها، انواع ماشین ها، هواپیما، قایق، تانک، تفنگ، میز و صندلی کوچک که به کودک کمک می کنند با فرو رفتن در نقش بزرگسالان، دنیای واقعی پیرامون خود را درک کند و برای زندگی در آن آماده شود. این گونه بازی ها از سه سالگی به بعد مورد توجه کودکان قرار می گیرند و کودک بسیاری از مسائل عاطفی و اجتماعی را به وسیله آنها می آموزد.بازی های تقلیدی در رشد کودکان نقشی مهم دارند. کودکان نیازمند فرصت هایی هستند تا خود را مثل بزرگترهایی که می شناسند، بیارایند و همچون آنان عمل کنند.
بازی های نمایشی
کودکان، نه تنها به تقلید فعالیت های بزرگسالان می پردازند، بلکه همچنین مشتاقانه علاقه دارند که مانند آنان لباس بپوشند و مانند آنان سخن بگویند. نخستین بازی های نمایشی کودک در خانه انجام می شود و آن زمانی است که مثلاً دختر کفش های مادرش را می پوشد و یا پسر، به تقلید از پدر، روزنامه می خواند و یا با مخاطب های فرضی به مکالمه تلفنی می پردازد و نقش آنان را به نمایش می گذارد.اگرچه بازی های تقلیدی و نمایشی با هم مشترک اند و در حقیقت، بازی نمایشی خود نوعی از بازی تقلیدی است، نکته ظریف این جاست که در بازی تقلیدی کودک سعی به تقلید نقش دارد، در حالی که در بازی نمایشی، کودک علاوه بر تقلید نقش، انتظار خود از آن نقش را بیان می دارد. مثلاً هرگاه کودک پدری سختگیر و مستبد داشته باشد، کودک در بازی تقلیدی خود سختگیر و مستبد می شود؛ اما در بازی نمایشی انتظار محبت و همدردی پدر با فرزند را منعکس می کند.
بازی های نمایشی به توانایی های کودک برای فرار از محدودیت هایی که واقعیت به او تحمیل می کند، می افزاید. این بازی ها او را قادر می سازد که به آرزوهای خود جامه عمل بپوشاند و به وی فرصت می دهد تا خود را از شر بد خلقی ها برهاند و بر موقعیت هایی که در زندگی واقعی او را آزار می دهند فایق آید. کودک هر چه سرخورده تر باشد، بیشتر به بازی های نمایشی رو می آورد. کودکی که انطباق اجتماعی ضعیفی دارد، بیشتر از کودک دارای انطباق صحیح و کافی به بازی های نمایشی می پردازد.
تحقیق درباره بازی های کودکان در مهدکودک ، نشان داده است که کودکانی که بیشترین وقت را صرف بازی های قاعده دار می کنند، کمترین میزان نگرانی و دلشوره را دارند، در حالی که کودکان دچار نگرانی وقت بیشتری را به بازی های نمایشی اختصاص می دهند. بازی نمایشی به کودک فرصت می دهد تا شخصیت خویش را آشکار سازد. در واقع، مهمترین بازی ای که در آن احساسات، نیازها و عواطف کودکان می تواند بروز و ظهور کند، بازی نمایشی است.
موضوعات عادی بازی های نمایشی و تخیلی کودکان خردسال عبارت اند از:
1- الگوهای خانگی، از جمله میهمان بازی، آشپزی، مواظبت از بچه ها و ایفای نقش پدر و مادر
2- تقلید از حیوانات که می پرند و می خزند
3- مراقبت از بیماران و تقلید نقش دکتر و پرستار
4- فروشگاه بازی کردن
5- سفر کردن و دیگر فعالیت های مربوط به حمل و نقل، مانند راندن خود رو، قطار، هواپیما و کشتی
6- ایفای نقش پلیس و به طور کلی بازی با اسلحه
7- بازی آتش نشانی
8- کشتن و کشته شدن
9- مهمانی دادن و عروسی کردن
10- ایفای نقش قهرمانان افسانه ای
بازی های نمادین
بازی های نمادی که نقطه اوج بازی های کودکانه است، از حدود یک و نیم یا دو سالگی آغاز می شود و در پنج و شش سالگی به کمال خود می رسد، و تا هشت و نه سالگی نیز ادامه می یابد. در واقع، بازی نمادی زمانی آغاز می شود که کودک به تدریج زبان می گشاید و توانایی کاربرد علائم و نمادهای زبان را دارد.بازی های نمادی، با بازی های تقلیدی و نمایشی تفاوت دارد. در بازی های تقلیدی و نمایشی، کودک با استفاده از وسایل موجود به برون فکنی یا درون فکنی امیال و خواسته های خود می پردازد و از این طریق، به لذتی درونی و برونی دست می یابد و خود را از قید تنش ها رها می سازد.
درهر دوی این بازی ها (تقلیدی و نمایشی) کودک سعی دارد به اشیا و وسایل واقعی موجود در محیط خود دست یابد و با آن وسایل بازی کند، اما در بسیاری از اوقات، محدودیت ها مانع دستیابی کودک به ابزار و وسایلی است که در بازی به آن نیاز دارد. در این مرحله است که کودک، برای حل مشکل خود، به بازی های نمادین روی می آورد و عناصری تازه وارد بازی کودکان می شوند. واقعیت ها تغییر شکل می یابند. اشیایی که وجود ندارند به وسیله اشیای دیگر به نمایش در می آیند.
مثلاً تکه چوبی را اسب خود می داند؛ قوطی کبریت را در دست می گیرد و آن را ماشین خود می پندارد و شروع به استارت زدن، بوق زدن، ترمز گرفتن، عقب و جلو رفتن و پارک کردن می کند، یا قاشق چایخوری را به عنوان هواپیما در فضا حرکت می دهد و بعد آن را در فرودگاه به زمین می نشاند. در این بازی ها کودک شیء مورد استفاده را نمادی از شیء اصلی تلقی می کند. در چنین اوقاتی، کمک تخیل بسیار چشمگیر است و کودک، برای این که تخیلش بتواند خوب کار کند، به بسیاری اشیا و مواد نیاز دارد، اما در این میان چیزهایی را که می شناسد و از آنها دانش مختصری دارد، محدودند. نیروی تخیل به کمک کودک می شتابد تا او نشانه ها را بسازد، نشانه هایی که جانشین اشیا، حیوانات و اشخاص واقعی می شوند.
بازی های نمایشی به توانایی های کودک برای فرار از محدودیت هایی که واقعیت به او تحمیل می کند، می افزاید. این بازی ها او را قادر می سازد که به آرزوهای خود جامه عمل بپوشاند و به وی فرصت می دهد تا خود را از شر بد خلقی ها برهاند و بر موقعیت هایی که در زندگی واقعی او را آزار می دهند فایق آید. کودک هر چه سرخورده تر باشد، بیشتر به بازی های نمایشی رو می آورد. کودکی که انطباق اجتماعی ضعیفی دارد، بیشتر از کودک دارای انطباق صحیح و کافی به بازی های نمایشی می پردازد.در حقیقت، می توان گفت که نشانه ها عبارت اند از تصوراتی که کودک از دنیای درون و برون خود دارد و خاصیت تخیل این است که آن تصورات را رشد و گسترش می دهد. در اینجاست که ارزش و اهمیت اسباب بازی ها آشکار می شود؛ زیرا تنوع و گستردگی آنها کمک می کند تا کودک بتواند به توسعه هر چه بیشتر نشانه ها و در نتیجه به تصورت خود، نایل آید.
پیاژه معتقد است که این نشانه ها در واقع زبان فردی کودک است که وی می تواند با آنها احساسات درونی خود را آشکار سازد. مثلاً اگر کودکی تنبیه شده باشد، ممکن است عروسک خود را کتک بزند یا با خرس کوچولوی خود اوقات تلخی کند؛ یا کودکی که دارویی را به اکراه نوشیده و به این دلیل کارش به مشاجره با مادرش کشیده باشد، به طور نمادین دارو را به عروسکش می خوراند و در باره مزایای دارو با عروسک سخن می گوید. این گونه بازی ها را پیاژه "بازی جبرانی" می نامد.متخصصان بازی درمانی، متخصصانی که بر روی کودکان دارای ناراحتی های عاطفی کار می کنند، در اتاق بازی درمانی، از وسایلی مانند عروسک ها، خانواده های عروسکی، جعبه های شن و ... بهره می گیرند؛ زیرا کودکان ممکن است نتواند احساسات خود را به وسیله کلمات منتقل کنند. کودکان، به وسیله بازی یا اسباب بازی ها، احساسات و ناکامی های خود را نشان می دهند. اسباب بازی ها در واقع کلمات کودکان هستند و حالت نمادین دارند که روان درمانگر می تواند اوضاع و احوال درونی کودک را تفسیر کند.
روانشناسی عبارت است از علم مطالعه رفتار. روانشناسی به عنوان یک علم و روانشناس به عنوان یک عالم جایگاهی همچون یک عالم زیست شناسی و... دارد . اما از آنجایی که موضوع مطالعه روانشناسی انسان است تا حدودی منجر به عامیانه زدگی می شود. به نحوی که همه افراد جامعه به خود اجازه می دهند خود را روانشناس بدانند ولی همین افراد به خود اجازه نمی دهند خود را زیست شناس و... بنامند. چنانچه فعل نابجا و نادرست «روانشناسی کردن» هم در سطح جامعه رواج فراوانی یافته است، که البته کلاس خود را هم دارد.
وجود چنین برداشت اشتباهی از روانشناسی از یک سو و تبلیغ این روانشناسی در میان مردم از سوی دیگر خود معضل بزرگی است که نیاز به اصلاح دارد. برداشت های غلطی چون «تفاوت قائل نشدن بین روانشناسی و روانکاوی»، «به کار بردن نادرست روانکاوی به جای روان درمانی»، «عدم تمایز بین روان درمانی و مشاوره»، «روانکاو خواندن روانشناسان»، «عدم آگاهی از تخصص های متفاوت در روانشناسی با کارکردهای متفاوت» و مواردی از این دست همگی برداشت های غلط رایجی است و جالب تر اینکه همین ها نیز مایه مباهات و مفاخرت افراد شده است.
معضلی به نام «برداشت غلط از روانشناسی و وظایف روانشناسی» نیاز به اصلاح دارد. در این میان قسمت عمده ای از این اصلاح به عهده رسانه ملی است و جالب است بدانیم رسانه ملی خود در حال مزمن کردن این برداشت اشتباه است. در بسیاری از سریال هایی که از تلویزیون پخش می شود گاهی در سطح دیالوگ، گاهی در سطح داستان های فرعی نمایش اصلی و گاهی به عنوان موضوع اصلی صحبت از روانشناسی و نقش روانشناس به میان می آید. در سطح دیالوگ بارها مشاهده شده است از واژه های روانکاو، روانکاوی، دیوانه و... برای معرفی جایگاه روانشناس، روان درمانی، بیمار روانی و... بهره برده شده است. عمده تماشاگران چنین سریال هایی نیز این واژه ها را وام گرفته و استفاده می کنند غافل از اینکه کار از ریشه ایراد دارد. نویسندگان این متن ها که ادعای اشاعه فرهنگی استفاده از برنامه های بهداشت روانی را دارند هنوز تمایز روانکاوی و روان درمانی را نمی دانند (که البته مدعی دانایی اند) پس چه توقع از آن بیننده ای است که با اعتماد کامل پای این جعبه جادویی نشسته است!؟
در سطح داستان های فرعی در میانه داستان فردی به عنوان روانکاو [که مقصود روانشناس است] یا به عنوان مراجعه کننده به روانکاو وارد قصه می شود. روانشناس قصه [که البته با عنوان روانکاو شناخته می شود] صفحاتی از متون متعدد اخلاقی را به علاوه مواردی از تجارب خود به عنوان روانکاوی [مقصود همان روان درمانی است] در جلوی دوربین به خورد خلق الله می دهد. اینکه حالا میزان اثربخشی (؟) این خدمات را در داستان چگونه منعکس می کنند خود بحث مفصلی دارد که سوء برداشت های فراوانی از نوع و ماهیت خدمات روانشناسان را دامن زده است.
در سطح داستان اصلی شخصی به نام روانشناس درصدد حل مشکلات گروهی خاص مثلاً زوجین برمی آید. شخصی که حتی تعریف ابتدایی روانشناسی را نمی داند، اصول اصلی مشاوره را نیز بالطبع نمی داند چه برسد به اینکه تجربه کرده باشد. حالا این شخص معرف روانشناسی خواهد بود و جالب تر اینکه تجویزات همین به اصطلاح روانشناس در برابر تجربیات نقش های دیگر نمایش کم رنگ تر جلوه می کند و گاهی به وضوح و در سطح مانورهای دیالوگی «جواب نمی دهد». این جواب ندادن نسخه های آن به اصطلاح روانشناس او را مجبور به دفاعی مذبوحانه می کند؛ دفاع از چیزی که خودش هم به واقع نمی داند، چیست. مصداق آن بزرگی که می گوید: برای خراب کردن یک چیز، از آن بد دفاع کن.
به راستی چه کسی مسئولیت این سوءبرداشت ها، کژفهمی ها، بدفهمی ها و گاهی متضاد فهمی ها را به عهده می گیرد. تاوان چنین برداشت های نادرستی از خدمات بهداشت روانی عبارتند از: افزایش تربیت نادرست فرزندان، تشدید شدن اختلال های روانی خفیف و قابل درمان، نارضایتی از روابط انسانی، بالا رفتن استرس، افزایش طلاق و... چرا که اگر فرهنگ استفاده از خدمات بهداشت روانی درست به افراد منتقل شود و افراد بجا و بهنگام سراغ این خدمات بروند، هم پیشگیری و مداخله بهنگام صورت می گیرد و هم نهادهای اینگونه خدمات تقویت می شوند و هم نگرش درست و همه جانبه ای از نقش اینگونه خدمات در میان افراد شکل می گیرد. آنچه در حال حاضر وجود دارد، چرخه معیوبی است که خدمت دهندگان و خدمت گیرندگان هیچ کدام جایگاه خود و دیگری را نمی داند و در نهایت هر دو ضرر می کنند، چرا که خدمت دهندگان هر روز از جایگاه واقعی خود فاصله بیشتری می گیرند و خدمت گیرندگان نیز به حالت غریبه تری نسبت به این نهادها می نگرند.
سهم ما به عنوان روانشناسان دانشگاهی پس از احساس ضرورت بالا اطلاع رسانی و روشنگری است. هم به این علت که خود روزی به هیئت خدمت دهنده درخواهیم آمد و دیگر اینکه خود را نیز همه روزه به عنوان خدمت گیرنده در معرض خدمات بهداشت روانی می دانیم، چه بسا که روزآمد بودن (Up to date) را خواهانیم و دنبال می کنیم. در پی این ضرورت بر آن شدیم تا واژه های به کار رفته در ادبیات روان شناختی مردم و رسانه را تعریف مجدد و صحیح کرده و به دنبالش کاربرد بجای آنها را طرح کنیم، باشد که کارگر بیفتد.
روانشناسی: علم مطالعه رفتار [و فرآیندهای ذهنی]. روانشناسی به عنوان یک علم جایگاهی نظری و کاربردی دارد، به نحوی که گاهی از آن به عنوان علوم روان شناختی یاد می کنند. در این میان از مواضع کاربردی این علم می توان به روانشناسی بالینی و روانشناسی مشاوره اشاره کرد که خدماتی از جمله روان درمانی، انواع مشاوره ها و... را دربرمی گیرند.
روانشناسی بالینی: این رشته نظریه ها و مباحث نظری در روانشناسی را در جهت شناخت، پیش بینی و کاهش ناسازگاری و افزایش توان انطباق افراد به کار می بندد. روانشناسان بالینی در دو سطح ارزیابی و تشخیص مشکلات روانی و مداخله و درمان آنها فعالیت می کنند. ابزار روانشناسان بالینی در ارزیابی، آزمون و مصاحبه و در درمان، روان درمانی است.
روان درمانی: استفاده از فرآیندهای روان شناختی در درمان اختلالات روانی را روان درمانی می گویند. با توجه به رویکردهای نظری متفاوت در تبیین «فرآیندهای روان شناختی» انواع متعددی از روان درمانی ها به وجود آمده اند. درمان های روان پویش، شناختی، رفتاری، شناختی _ رفتاری، وجودی، سیستمی و... از جمله این روان درمانی ها هستند. پس روان درمانی ابزار اصلی روانشناسان بالینی به منظور مداخله و درمان اختلالات و مشکلات روانی است که هر روانشناس بالینی با توجه به رویکرد نظری که پذیرفته نوع متفاوتی از هر کدام از روان درمانی های بالا را به کار می گیرد.
روانشناسی مشاوره: این رشته نظریه های روان شناختی [و تا حدودی تعلیم و تربیت] را در جهت بهبود شرایط زندگی شخصی، اجتماعی، خانوادگی و شغلی افراد به کار می بندد. روانشناسی مشاوره در بسیاری از زمینه ها و ریشه ها با روانشناسی بالینی اشتراک دارد. به عبارت بهتر روانشناسی مشاوره با افراد بهنجاری سروکار دارد که در زندگی در حال جریان آنها مشکلاتی از جمله معنای زندگی، ناسازگاری زناشویی، مشکلات شغلی، ارتباطات و... بروز کرده است. روانشناسان مشاوره به اینگونه افراد «مشاوره» می دهند. چنانچه روانشناسان مشاوره در بررسی علل چنین مشکلاتی به تشخیص اختلالات روانی برسند، افراد را به روانشناس بالینی یا روانپزشک ارجاع می دهند.
مشاوره: تعامل چهره به چهره یک مشاور با یک یا چند مراجع در جهت فراهم آوردن محیطی یاری بخش برای مراجع که در این میان مشاور از تکنیک های روان شناختی، قابلیت های مراجع پویایی های گروه برنامه های یاری رسان و عوامل دیگر بهره می برد تا اینکه مشکل مراجع مرتفع شود یا زمینه های رفع آن فراهم آید.
پس مشاوره با مشکلات سر و کار دارد و روان درمانی با اختلالات روانی، روانشناس مشاوره با افراد مشکل دار سر و کار دارد که آنها را «مراجع» می نامند. به بیان دیگر روانشناسان مشاوره، «مراجعان» را «مشاوره» می دهند و روانشناسان بالینی به دلیل حفظ حرمت روان رنجورانی که به آنها مراجعه می کنند آنها را «مراجع» می نامند که این کار به منظور حفظ و حریم انسانی خدمت گیرندگان و رعایت اخلاق از سوی روانشناسان بالینی صورت می گیرد.
روانکاوی: یکی از عمده رویکردهای نظری و کاربردی در علم روانشناسی روانکاوی است که گاهی از آن به عنوان «روان تحلیلگری» نام برده می شود. شماری از روانشناسان بالینی و روانشناسان مشاوره در تشخیص و مداخله رویکردهای روانکاوی را ترجیح می دهند. این رویکرد با عنایت به پویایی های روانی که برآمده از گذشته رشدی فرد و عمدتاً دوران کودکی او است و تحلیل این پویایی ها به مداخله درمانی و مشاوره ای می پردازد. این رویکرد پیچیدگی ها و رازآلودگی های خاص خود را دارد که شاید همین امر باعث شده گاهی اوقات افراد ناآگاه را به جای روانشناس به کار برند.
نکته پایانی که بیان آن ضروری است بیان حوزه فعالیتی روانپزشکان است که شرح آن در انتها تعدادی از شبهات باقی مانده را مرتفع می سازد. روانپزشک یک پزشک عمومی است که روانپزشکی تخصص گرفته است. رویکرد روانپزشک در سیر ارزیابی، تشخیص و درمان یک نگاه پزشکی است به نحوی که در ارزیابی و تشخیص از پاراکینک نیز بهره می برد و در مداخله و درمان های زیستی _ شیمیایی که عمده آن دارودرمانی است، استفاده می کند. عمده مراجعان روانپزشکان روان پریش ها (بیماران روانی شدید) و پس از آن روان رنجورها (بیماران روانی کمتر غیرطبیعی) هستند.